سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق درمانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

به تماشای حضور

    نظر

به تماشای حضور

امشب برای خوابیدن چیزی کم است
و برای بیدارماندن هم بهانه ای نیست !
نمی دانم شب را در کجا بیتوته کنم
چگونه زیر سقف،
آسمان را نظاره کنم
چشمانم شوق تماشا دارد
اما قلبم بهانه ای برای تپیدن ندارد
پرتاب شهاب سنگ ها ی کودکی ام را  به انتظار نشسته ام
که بیایند و آسمان خاطره ها را خط خطی کنند
من گوش می کنم
سکوت را
تماشا می کنم
خاموشی را
تنفس می کنم خلاء را
و در خلسه ی فراموشی فرو می روم
تا ذهنم را پاک کنم
ازهر آنچه هست و نیست
و درمیان این دو هجا
زندگی را می جویم
گاه سبز و گاه نیلی
گاه تلخ و گاه شیرین
گاه شاد و گاه غمگین
گاه لنگان ، گاه خیزان
گاه می روید سبزه ای از بن تاریکی
گاه می خوابد ماه در لحاف ابری
خنده ام می گیرد، گریه ام می گیرد
می چرم در علف سبز بهار
می خزم لابلای گل ها
می روم از تنه تابستان بالا
تا بچینم گیلاس
و فرو آیم از آن با برگی
زرد از باد خزان
 بالشی پهن کنم پر ز پر خاطره ها
و به خوابی ازلی
در زمستان سپید تن خود تازه نگه می دارم
که برویم این بار
در رگ خاطره سبز بهار