سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق درمانی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خداوند آفرینش و آفرینش خداوند

    نظر

God

بشر هر چند خود آفریده ی آفریننده دیگری است، اما از وقتی که پا به عرصه وجود گذاشت آفرینش خود را آغاز کرد. اولین آفرینش کودک شاید اصواتی باشد که خلق کرد تا با جهان پیرامون ارتباط برقرار کند. به تدریج که راه رفتن آموخت با هر قدم به آفریده هایش افزود  و سعی کرد که هر چیزی را خود از نو خلق نماید. هر چند لبخند و شادی ، ترس و غم ، خشم و نفرت را خالق هستی از قبل در وجودش به ودیعه نهاده بود اما او می خواست  آنطور که  خود می خواهد آن را ابراز کند. 

و اینگونه بشر خالق تمام هستی خود شد. هر بار که با مشکلی روبرو می شد راه حل جدیدی را خلق می کرد. و اینگونه راه دشوار زندگی را بر خود هموار می ساخت. اما هر بار که در برابر پدیده ای از خود نیرومند تر قرار می گرفت، ترس وی را فرا گرفته  احساس حقارت می کرد.  در این زمان خدایانی داشت که به آنها پناه می برد، خدایی رحمان و رحیم که هرگاه اراده می کرد از منبع عشق لایزالش بهره مند می شد و در آغوش وی تغذیه و آرام می گرفت. مادر الهه عشق نزد کودک بود. و پدر خدای توانایی و قدرت. و حضور خدایان برای او اطمینان و آرامش ایجاد می کرد. و هنگامی که بزرگتر شد. خدایانش حال گاهی  بر او غضب می گرفتند  و به آتش غضب والدین گاهی قهر و گاهی چوب خدا  را تجربه می کرد. در اینجا بود که بین اعمال خود و رضای خداوندگار رابطه برقرار کرد. پس کودک برای از دست ندادن محبت والدینی که به عشق و قدرت آنها دائما نیازمند بود مجبور به اطاعت می شد و البته اگر گاهی نافرمانی می کرد هر چند تنبیه می شد ولی به تجربه دریافته بود که آغوش ایشان برای بازگشت او اغلب باز خواهد بود. او فرا گرفت که چگونه با آنها وارد معامله شود و برای برآورده شدن نیازهایش با آنها شرط و شروط داشته باشد. و والدین برای کنترل او از ابزار قهر و غضب توام  با عشق و احسان استفاده می کردند.

همه چیز ظاهرا به خوبی پیش می رفت ، اما دیری نپایید که قدرت سرشار پدر و عشق بی پایان مادر رو به زوال گذاشت ، همچنان که او بزرگ و بزرگتر می شد مشکلاتش همواره پیجیده تر می شدند و  خدایان  قدرتمند دیروز، کوچک و ناتوان تر.  

چرا که روزگار همواره با او  مهربان نبود. گاه طوفان ، گاه سیل ، گاه زلزله و آتش فشان، گاه بیماری گاه مرگ عزیزان. و او عاجز از تفسیر این همه بلایا به یاد چوب و خشم پدر افتاد که در کودکی چگونه او را مورد غضب قرار می داد. و ناگهان دریافت که اینها خود به خود به وجود نمی آیند و خدایی بسیار بزرگتر و قدرتمند تر از والدین او در کار است. او که آنقدر زورش زیاد است که زمین را جابجا کند کوهها و صخره ها را در هم شکند. هنگام غضب، غرش او آسمان  را به لرزه و صاعقه ی خشم او خرمنش را می سوخت. و آنجا بود که به بزرگی خدای آسمان پی برد. یادش آمد که می توانست گاه با پدر معامله کند. تا دل او را به دست آورد. به آسمان خیره می شد و به دریا ، تصمیم گرفت که بعضی چیزها را با خدا قسمت کند و با وی از در مذاکره وارد شود شاید از بنده اش راضی شود. این بود که هر چه بر خود می پسندید به خدای خویش ارزانی داشت. و سیل هدایا برای خدایان سرازیر کرد. از غذای خویش گرفته تا احشام و زنان و فرزندانش برای خداوندگار  خویش ارزانی داشت.

و چون از کودکی تعدد خدایان والدینی را با صفات متفاوت تجربه کرده بود. هر رفتار طبیعت را به خدایی نسبت داد. یادش آمد که می توانست گاهی از خشم پدر به مادر پناه ببرد و در امان باشد. اینگونه بود که به دنبال خدایی می گشت که از همه بزرگتر و قدرتمند تر باشد،  خدایی که بتواند در همه احوال با او  همراه باشد. در درد و رنج و بیماری، در مصیبت و سختی . و ایمان را آموخت که به او شجاعت بخشید تا خطر کند.  امید را بخشید تا صبوری کند و کسی را بی جهت نیازارد تا خدای خویش را خشمگین نسازد.

و اینگونه بود که خدای بزرگ دیگر خدایان را نابود کرد و خود به کرسی پادشاهی نشست  خدایی  به بزرگی ذهن آدمی!

خدایی بسیار بزرگ که هم مهر مادری را داشت و هم قدرت پدری و چون بسیار بزرگتر از خدای والدینی بود، پس  با صفت بسیار آراسته شد.

بسیار بخشنده ، بسیار مهربان، بسیار قدرتمند، احسن الخالقین، احکم الحاکمین، سریع الحساب ، شدید العذاب ، منتقم ، مهلک ، مهیمن ، رافع ، رئوف،  رزاق و ...

و اینگونه انسان خالق خویش را خلق نمود و به او که چهره ای روحانی داشت جلوه ای انسانی اما بزرگ بخشید...